برخی از عدالتجویان متوجه تذکر امام خامنه ای به رعایت عقلانیت و معنویت در مسئله عدالتجویی نشده اند و معتقدند عقلانیت اگر در عدالتجویی به کارگیری شد، مصلحت سنجی پیش می آید و عملا عدالت به طور جدی دنبال نمیشود و میگویند عدالتجویی نباید با هیچ قید و بندی مواجه شود و هر کسی با […]
برخی از عدالتجویان متوجه تذکر امام خامنه ای به رعایت عقلانیت و معنویت در مسئله عدالتجویی نشده اند و معتقدند عقلانیت اگر در عدالتجویی به کارگیری شد، مصلحت سنجی پیش می آید و عملا عدالت به طور جدی دنبال نمیشود و میگویند عدالتجویی نباید با هیچ قید و بندی مواجه شود و هر کسی با هر اعتقاد و تفکری میتواند عدالتجوی خوبی هم باشد! ایشان بیش از این که به اسلام دعوت کنند، به عدالتجویی توصیه میکنند و بعضا اصلا اعتقادی به لزوم ترویج اسلام ندارند! در نظر ایشان دخالت دادن معنویت در عدالت جویی موجب میشود که اجرا و مطالبه عدالت صرفا به مسلمین و مومنین محول و در نتیجه تضعیف شود که در پاسخ به این دوستان چند نکته را عرض میکنم:
۱- عدالت به معنی قراردادن هر چیزی در جای خود است و به شدت به میزان شناخت و رعایت حقوق افراد و جامعه بستگی پیدا میکند و از آنجا که هر مکتبی تعریفی از حقوق، حدود، تکالیف و مسئولیتها دارد، مسئله عدالت مستقیما به نوع و میزان نگرش مادی یا معنوی افراد ربط پیدا میکند. به عنوان مثال، قصاص در نگاه برخی مکاتب غربی نه تنها عادلانه نیست بلکه مصداق ظلم به حقوق بشر تعریف میشود درحالی که در نگاه اسلامی، کاملا عادلانه و موجب حیات جامعه شناخته میشود در چنین شرایطی طبیعی است که عدالتجویی در مکاتب غربی و اسلامی در تضاد یکدیگر قرار گیرد.
۲- بدون علم و شناخت لازم درباره تفاوتها، عدالتجویی نهایتا و شاید در بهترین شرایط به مساوات و برابری ختم شود و نه عدالت حقیقی! که عین همین نگاه را غربیها در موضوع برابری جنسیتی دارند در صورتی که اسلام به دنبال عدالت جنسیتی است. بر اساس نگاه غربیها عدالت حکم میکند که حقوق و تکالیف زن و مرد عینا مانند همدیگر باشد در صورتی که ویژگیها و نیازهای جسمی و روحی زن و مرد کاملا متفاوت است که این تفاوت در منظر هر عاقلی قابل تشخیص است و این طور است که دین مبین اسلام که برگرفته از عقلانیت و معنویت الهی است، بهترین نسخه را برای عدالت میپیچد.
۳- وقتی قرار است عدالت را در کنار عقلانیت و معنویت دنبال کنیم راهی جز ولایتمداری وجود ندارد. ولی خدا بهترین کسی است که عدالت را ذیل عقلانیت و معنویت تبیین و مسیر تحقق آن را ترسیم میکند و حرکت در کنار او، به تحقق عدالت حقیقی توأمان با عقلانیت و معنویت کمک مینماید و تقابل با او قطعا به جای تقویت عدالت، به گسترش ظلم و تقویت جبهه ظالمان و مستکبران عالم و ظلم بیشتر به مظلومان جهان کمک میکند.
۴- هرچند یکی از تکالیف مردم در قبال رسالت انبیاء برپا کردن قسط و عدل در جامعه است ولی هدف غائی خلقت، صرف اجرای عدالت نیست که اگر بود عدم خلقت خود بهترین عدالت خدا بین خلائق میتوانست باشد! هدف از خلقت بر اساس آموزه های دینی ما، ایجاد فرصت کمال، هدایت، عبودیت و معنویت است که اگر چه عدالت هم یکی از شقوق و محصولات آن است، اما تمام آن نیست و این هم خود دلیلی است برای این که بدانیم صرف توجه به عدالت، بدون توجه به اهداف عالی خلقت، خود میتواند گمراه کننده باشد.
۵- عدالتجویی های خارج از مسیر ولایت و عقلانیت در بین خوارج و در زمان حضرت پیامبر و حضرت علی علیهما السلام هم وجود داشت که به عملکرد ایشان مثلا در نحوه تقسیم غنائم جنگی در غزوه جنین یا عدم تقسیم غنائم در جنگ جمل اعتراض داشتند در صورتی که دراین موارد و موارد مشابه اگر عدالت را در کنار ولایت و با رعایت عقلانیت و معنویت مدنظر قرار میدادند کارشان به خروج از دین و آلوده شدن دستشان به خون امیرالمومنین(ع)، مظهر عدالت و میزان روز قیامت ختم نمیشد.
۶- عدالت جویی ماهیتاً مانند شمشیری تیز است که اگر بدون رعایت اخلاق، ادب و عقلانیت و معنویت در دست گرفته و چرخانده شود میتواند به قتل عام و تجاوز و تعدی به حقوق دیگران منجر شود، خواه این عدالت جویی با زبان باشد، خواه با قلم و خواه با شمشیر! اگر عدالت جویی در چارچوبی که دین ترسیم کرده است صورت گیرد، ظلم را از بین میبرد و عاملی حیات بخش و روح افزا برای افراد و جامعه خواهد بود و در غیر این صورت هیچ کسی اعم از مردم عادی، کارگزاران خدوم، جامعه اسلامی و حتی امام مسلمین امنیت و آرامش نخواهد داشت.
۷- امروز با عدالتجویانی مواجهیم که به اصولی مثل قانون، اخلاق و حفظ نظام توجهی ندارند در حالی که میتوان هم عدالتجو بود و هم اصول مزبور را رعایت نمود لیکن این عدالتجویان با بی توجهی به این موارد خود را در برابر قانون و ظالمان آسیب پذیر میکنند، مدعیان پوچ اندیش را طلبکار مینمایند، بهانه هایی برای ایجاد فشار بر کشور و مردم میتراشند، موجب مظلوم نمایی و حتی تقویت ظالمان میشوند، با ناکامیهای خود روح یأس و نارضایتی را در زمینه مطالبه گری و عدالت جویی به جامعه میدمند و در نهایت نیز به دلیل عدم تحلیل صحیح یا بالکل خسته میشوند و یا در تقابل با کلیت نظام قرار میگیرند.