از شبهات بسیار شایعی که به اسلام وارد می کنند بحث حقوق زن در اسلام است، این شبهات معمولا مواردی هستند که با خط کش تفکر غربی اندازه گیری می شوند و در نهایت منجر به زیر سوال بردن نگاه اسلام به زن می شود و با توجه به اهمیت مسئله زن به عنوان ۵۰ درصد […]
از شبهات بسیار شایعی که به اسلام وارد می کنند بحث حقوق زن در اسلام است، این شبهات معمولا مواردی هستند که با خط کش تفکر غربی اندازه گیری می شوند و در نهایت منجر به زیر سوال بردن نگاه اسلام به زن می شود و با توجه به اهمیت مسئله زن به عنوان ۵۰ درصد مهم از جوامع بشری و احترامی که جنس مرد نیز برای او قائل است، این شبهات ضربات سختی بر پیکره ی اعتقادات مسلمین و علاقمندان به اسلام می تواند وارد کند.
در این مقال، منظور از نگاه اسلام، نگاه ثقلین یعنی قرآن و عترت است که در آیات متعددی من جمله در سوره نساء و در سخنان معصوم به خصوص چند خطبه و نامه از حضرت امیر در نهج البلاغه است که قبل از انتشار این مطلب به سراغ این منابع اصیل و برخی تفاسیر رفتم تا بتوانم به یک نتیجه ی منسجم و به دور از جزئی نگری برسم، میان مواردی که به صورت معمول در این شبهات وارد می شود، برخی مباحث مثل نقصان در عقل و ایمان و مسائل ارث و دیه و …. وجود دارد که این شبهات نیز به لحاظ ماهوی متفاوتند، مباحثی مثل نقصان در عقل و ایمان مباحث عقلی و مباحثی مانند ارث و دیه و … مباحث فقهی هستند که البته مباحث فقهی به خصوص مباحث حقوقی نیز یقیناً مبنای عقلی دارند که قبلاً در برخی مطالب به صورت جزئی به برخی از این شبهات (فقهی) مانند بحث دیه پرداخته ام، اما در این مطلب بیشتر به نگاه و نگرش عقلی و فکری به جایگاه زن در اسلام خواهم پرداخت:
برای ورود به بحث، یکی از مورد بحث ترین آیات قرآن کریم (آیات ۳۴ و ۳۵ سوره نساء) را در خصوص حقوق زنان بیان می کنم:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیراً
ترجمه آیات ۳۴ و ۳۵ سوره نساء:
مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مىکنند پس زنان درستکار فرمانبردارند (و) به پاس آنچه خدا (براى آنان) حفظ کرده اسرار (شوهران خود) را حفظ مىکنند و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید (نخست) پندشان دهید و (بعد) در خوابگاهها از ایشان دورى کنید و (اگر تاثیر نکرد) آنان را مورد ضرب قرار دهید، پس اگر شما را اطاعت کردند (دیگر) بر آنها هیچ راهى (براى سرزنش) مجویید که خدا والاى بزرگ است .
و (شما ای حاکمان شرع، یا ای خردمندان قوم ) اگر از اختلاف و کشمکش میان آن دو (زن و شوهر) بیم داشتید، پس داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن بر انگیزید، که اگر قصد اصلاح داشته باشند خداوند میان آن دو، سازگاری ایجاد می کند، که همانا خداوند دانا و آگاه است.
شبهاتی که در خصوص این آیات شریفه مطرح می شود در ابتدا به قوّام بودن مردان بر زنان و لزوم قانت بودن (تبعیت) زنان در برابر شوهران شان است که در ابتدای آیه ی ۳۴ آمده است، در این شبهه نگاه قرآن و اسلام را با مساوات مردان و زنان زیر سوال می برند. قبل از پاسخگویی به شبهه، لازم می دانم به منطق سوال کننده ایراد وارد کنم، چرا که در منطق کسانی که منطق این آیه را رد می کنند یک پیش فرض به نام تساوی حقوق زنان و مردان وجود دارد که این منطق اساساً غلط نیست. وقتی که دو جنس متفاوت، به لحاظ توانایی های جسمی، عقلی، روحی و عاطفی، به لحاظ تکالیف فطری و نیازهای شان متفاوت است، چگونه می توان حقوق شان را مساوی فرض کرد، به خصوص این که اسلام در برابر هر حقی، تکلیفی نیز مشخص می کند و تناسب حقوق و تکالیف است که عدالت را تعیین می کند نه تساوی حقوق و تکالیف.
همانطوری که عرض شد و در متن آیه ی شریفه آمده است، برای مردان به واسطه ی برتری هایی که به لحاظ جسمی و مدیریتی دارند، تأمین معاش خانواده و حق مدیریت خانواده تعیین شده است و برای زنان تکلیف تمکین و تبعیت از مرد و حق برخورداری از زندگی در شأن زن تعریف گردیده است و به فتوای اکثر فقها حتی برای برخی از شئون مادری و همسری مانند شیردادن و کارکردن در خانه نیز حقی برای مطالبه مزد در نظرگرفته شده است که این تناسب حقوق و تکالیف اگرچه تساوی نام ندارد، لیکن در درگاه الهی یقیناً عادلانه در نظر گرفته شده است، به خصوص این که این تکلیف و حق نیز براساس توانایی و نیازهای جسمی و روحی تجویز شده است، یعنی مرد به لحاظ بدنی برای کار مناسب تر است و به لحاظ منطقی بودن بهتر می تواند خانواده را مدیریت کند و زن نیز با توجه به قدرت احساس و نیاز عاطفی به لحاظ روحی،تمایل دارد به موجودی قابل اتکا و قدرشناس تکیه کند، البته این ها که عرض شد برای حالت کلی است و همیشه استثنائاتی نیز وجود دارد که محل بحث نیست.
شبهه ی دیگری که در خصوص این دو آیه معمولاً شنیده می شود بحث نسخه ای است که اسلام برای برخورد با زنانی که ناشزه (زنی که تکالیف همسری را رعایت نمی کنند) هستند پیچیده است که در این نسخه سه مرحله برخورد برای تنبّه زنانی که به سمت ناشزگی پیش می روند شمرده شده است، “فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ” این سه مرحله به تفسیر اکثر مفسرین به ترتیب هستند و رعایت ترتیب در آنها ضروری است، در ابتدا نصیحت و سپس حضور بدون نزدیکی در بستر و در انتها بحث “ضرب” مطرح است که این بخش سوم به شدت مورد حمله قرار گرفته و می گیرد. کلمه ی “واضربوهن” اگر چه در معنی بیشتر به معنی تنبیه بدنی تفسیر شده است، اما معنی دیگری نیز دارد که با توجه به کابردی که در آیه ۱۰۱ سوره نساء “و إذا ضربتم فی الأرض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلاه” داشته است از سوی برخی فقها به این معنی تعبیر شده است، چرا که یکی از معانی کلمه “ضرب” رفتن است که این معنی در آیه ی ۳۴ سوره نساء نیز به خوبی قابل استفاده است و اتفاقاً پس از دوری کردن در بستر، رفتن شدت تنبیه را می رساند یعنی پس از این که جدایی در خود بستر اتفاق افتاد در مرحله سوم بستر نیز ترک می گردد که البته در نظر بسیاری از فقها حداکثر زمان مجاز یک ماه تعیین گردیده است، لیکن با توجه به تفاسیری که در تعبیر “واضربوهن” به تنبیه بدنی وجود دارد، این نوع تنبیه با شرایط بسیار خاصی تجویز شده است، اولاً این که دو مرحله قبلی یعنی نصیحت و جداشدن در بستر جواب ندهد و ثانیاً احتمال تأثیر وجود داشته باشد و ثالثاً قصد تنبه وجود داشته باشد و به هیچ وجه نباید به حالت تلافی و انتقام جویی صورت گیرد و رابعاً این تنبیه نباید مشمول آزار جسمی شدید یعنی شکستگی، کبودشدگی و خراشیدگی باشد و تنها باید معنی نارضایتی و جدیت در نارضایتی را به همسر برساند و اگر خلاف این شرط تنبیهی رخ دهد در محضر اسلام محکوم به قصاص و پرداخت دیه می گردد.
البته در آیه ۳۵ سوره نساء بعد از به نتیجه نرسیدن مراحل سه گانه و با وجود این که حق طلاق دادن برای مرد در نظرگرفته شده است اما بازهم توصیه ای مترقی ارائه می شود تا از طرف هریک (زن و شوهر) فردی به عنوان حکم تعیین گردد تا مشکل با وساطت ایشان حل و رابطه به جدایی منجر نگردد.
بحث دیگر این که مطرح کنندگان شبهه طوری وانمود می کنند که گویا قرآن کریم فقط برای زنانی که به ناشزه می شوند تعیین تکلیف کرده است، و حال اینکه در آیات ۱۲۸تا ۱۳۰ سوره نساء در خصوص نشوز شوهران نیز در خصوص مصالحه دو طرف و ترجیح دادن آن به جدایی و پرهیز از ستم کردن مردان وارد کرده است:
وَ إِنِ امْرَأَهٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً
وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَهِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً
وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً حَکیماً
ترجمه آیات ۱۲۸ و ۱۲۹ و ۱۳۰ سوره نساء:
و اگر زنی از ناسازگاری یا رویگردانی شوهرش بیم داشته باشد، بر آن دو گناهی نیست که او با گذشت از بخشی از حقوقش میان خودشان صلح و سازش برقرار کنند و سازش بهتر (از جدایی) است . ولی آزمند بودن مردم به حقوق خود خصلتی است که همواره در برابر آنان حضور دارد و آنان را به دفاع از حق خود وامی دارد. پس اگر شما مردان احسان کنید و راه تقوا در پیش گیرید و همسرانتان را به گذشت از حقوق خویش وادار نسازید (سزاوارتر است) که خدا به آنچه می کنید آگاه است.
شما هرگز نمی توانید (از نظر محبّت قلبی) در میان زنان، عدالت برقرار کنید، هر چند کوشش نمایید! ولی تمایل خود را بکلّی متوجّه یک طرف نسازید که دیگری را بصورت زنی که شوهرش را از دست داده درآورید! و اگر راه صلاح و پرهیزگاری پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است.
(اما) اگر (راهی برای اصلاح در میان خود نیابند، و) از هم جدا شوند ، خداوند هر کدام از آنها را با فضل و کرم خود، بی نیاز می کند و خداوند، دارای فضل و کرم، و حکیم است.
که در این تجویز نیز علی رغم این که زن (به دلیل همان روحیه احساسی و عجله در رأی و احتمال پشیمانی) حق طلاق ندارد، لیکن همین نارضایتی زن از نشوز احتمالی مرد، باعث شده است تا پس از توصیه به مصالحه به هر دوطرف، مستقیماً مرد را به رعایت تقوا و مجبور نکردن زنان در کوتاه آمدن از حقوق شان توصیه می کند و به مردان اجازه نمی دهد که زنان شان را معلق و بلاتکلیف بگذارند، بلکه پس از عدم نتیجه رسیدن مصالحه، حتی برای جدایی ایشان نیز باب فضل و کرمش را برای هر دو زوج باز می کند تا بریکدیگر سخت نگیرند.
همانطوری که در هر دو نسخه ی قرآن برای زنان ناشزه و مردان ناشز مشاهده می شود، هدف اصلی قرآن کریم، حفظ حریم خانواده با رویکرد مصالحه و سازش است و با استفاده از حَکم گرفتن از سوی خانواده های زن و شوهر و سفارش گذشت به هر کدام از طرفین و در نهایت توصیه ی بیشتر به مردان در این خصوص، سعی در حفظ چارچوب خانواده دارد و در نهایت و مرحله آخری که مصالحه میسر نباشد حرف از جدایی آنهم با عدم سختگیری بر یکدیگر و اعتماد به فضل و کرم و حکمت الهی می زند.
در رویکرد قرآن کریم رابطه ی زن و شوهر با محوریت بقا و حفظ خانواده و براساس توانایی ها و نیازها تجویز شده است و شیوه سلوک پیامبر اسلام وحضرت امیر المومنین و ائمه ی طاهرین علیهم السلام و اولیا و علمای اسلام، همگی نشان از اعتقاد قلبی ایشان به حقوق همسران شان بوده است.
در مطالب بعدی به شبهات دیگر در این خصوص چه شبهاتی که به قرآن و چه شبهاتی که به نهج البلاغه وارد می شود پاسخ خواهم گفت که از شما نیز دعوت می کنم در این خصوص شبهاتی را که با آنها مواجه شده اید را منتقل کنید تا با کمک هم و سوال از اساتید و مراجعه به منابع معتبر به پاسخ های آنها برسیم.