شاخص گذاری یا تعیین شاخص های انجام فرایند، سال هاست که در سیستم های دولتی انجام می شود ولی متأسفانه تأثیرات چندانی در بهبودی فرایندها ایجاد ننموده است. بارها دیده ایم که مثلاً یک بانک به عنوان بانک نمونه اعلام می شود ولی کسانی که با آن بانک سروکار دارند، اصلاً از آن راضی نیستند. یا […]
شاخص گذاری یا تعیین شاخص های انجام فرایند، سال هاست که در سیستم های دولتی انجام می شود ولی متأسفانه تأثیرات چندانی در بهبودی فرایندها ایجاد ننموده است. بارها دیده ایم که مثلاً یک بانک به عنوان بانک نمونه اعلام می شود ولی کسانی که با آن بانک سروکار دارند، اصلاً از آن راضی نیستند. یا مثلاً اداره ای در طرح تکریم برتر شناخته می شود، ولی اربابان رجوع از آن اداره اصلاً راضی نیستند. تا وقتی که این شاخص گذاری ها منجر به تشویق چند اداره می شوند، بخش هایی که علاقه ای به برتر شدن دارند، سهم مهمی از توان بهترین کارشناسان خود را صرف برآورده کردن شاخص ها می نمایند واگر این شاخص ها با اهداف اصلی و واقعی سازمان هم راستا نباشند، سازمان عملاً تمرکزش را از اهداف اصلی کم نموده و بر شاخص ها معطوف خواهد نمود تا به این شکل موفق شناخته شود و به همین دلیل تحقق این شاخص ها نه تنها موجب ارتقای بهره وری در سازمان نمی گردد، بلکه با اتلاف انرژی و توان بخش مهمی از بدنه ی فنی سازمان ها، در عمل موجب کاهش بهره وری می گردد.
اما در صورتی که عدم تحقق این گونه شاخص ها با تنبیه نیز همراه گردد، نیل به اهداف واقعی سازمان بیش از پیش رنگ باخته و تحقق شاخص هایی که بعضاً حتی در تضاد با اهداف سازمان و فرایندهای اصلی آن است، در دستور کار قرار می گیرد، با این وجود نباید نتیجه گرفت که اصرار بر مستندسازی، فرایندگرایی، شاخص گذاری و ارزیابی عملکرد غلط است، بلکه اشتباه بودن خود شاخص ها و نحوه ی سنجش و تحلیل غلط شاخص ها است که نقش منفی را بازی می کند؛ یعنی علی رغم اینکه شاخص گذاری و سنجش، از ابزارهای لازم و بسیار مفید در پویایی سازمان است، در صورتی که با دقت، تعریف، اندازه گیری، تحلیل و به روز آوری نشوند، صرفاً بخشی از نیروی مفید و کارشناسی سازمان را تلف می نماید.
با توجه به اهمیت مسئله باید در گام اول و حیاتی نسبت به تعریف صحیح شاخص ها اهتمام داشت و شاخص گذاری دقیق برای فرایندها مبتنی بر دو عامل اساسی است که در صورت عدم تحقق هر یک از آنها، نه تنها شاخص گذاری در مسیر اجرا و بهبود فرایند نخواهد بود، که موجب فاصله گرفتن خط سیر اهداف فرایندها و مسیر تحقق شاخص ها خواهد شد، این عوامل عبارتند از:
۱- مهارت علمی و عملی عمیق در بخش مزبور
۲- اطلاعات مفید در حوزه ی علم مدیریت بخصوص در بحث فرایندگرایی، شاخص گذاری و ارزیابی فرایند.
پس از تعریف دقیق شاخص ها، عوامل اندازه گیری، تحلیل و بازنگری صحیح شاخص ها ابزارهای لازم جهت پویایی سازمان را مهیا خواهد کرد و البته تمام این عوامل به تنهایی مفید نخواهند بود مگر این که سازمان با استفاده از این ابزارها به برنامه ریزی و اجرای صحیح امور و بهبود مستمر فرایندها دست بزند، مسئله ای که در کمتر سازمان و اداره ی دولتی و حتی خصوصی عملاً محقق می گردد که البته دلایل خاص خودش را دارد که در مطلب دیگری به آن پرداخته خواهد شد.